پرسشنامه اضطراب و استرس کتل

توجه من نسبت به اشخاص یا سرگرمی ها تقریباً به سرعت تغییر می کند.

اگر اشخاص نظر خوبی به من ندارند این امر مانع آرامش فکری کامل من می شود.

دوست دارم نسبت به صحت آنچه می خواهم بگویم کاملاً مطمئن باشم قبل از اینکه عقیدۀ خود را ابراز کنم.

تمایل دارم که خود را به دست احساسات حسادت آمیز بسپارم.

اگر قرار باشد که زندگیم را دوباره شروع کنیم: الف- آن را به گونه ای متفاوت سازمان خواهم داد. ب- دلم می خواهد همانطور باشد که قبلاً بوده است.

والدینم را در مورد همۀ مسائل تحسین می کنم.

اگر پاسخ “نه” بشنوم ناراحت می شوم حتی وقتی می دانم که آن چیزی که می خواهم غیر ممکن است.

در مورد درستکاری اشخاصی تردید می کنم که با من رفتاری دوستانه تر از آن دارند که انتظار داشته ام.

وقتی دستوراتی می دادند یا اطاعت مرا خواستار می شدند، والدینم ( یا کسانی که مرا بزرگ کرده اند): الف- همواره بسیار معقول بودند. ب-غالباً نامعقول بودند.

نیاز من به دوستانم بیشتر از نیاز آنها به من است.

من یقین دارم که می توانم نیروهایم را بسیج کنم تا با یک مشکل ناگهانی مقابله کنم.

وقتی بچه بودم از تاریکی می ترسیدم.

دیگران گاهی به من می گویند که به آسانی هیجان را در صدایم و رفتارم نشان می دهم.

اگر اشخاص از ملاطفت من به طور ناشایسته استفاده کنند: الف- جریحه دار می شوم و کینه به دل می گیرم. ب- به زودی فراموش می کنم و می بخشم.

انتقادات شخصی بسیاری از اشخاص مرا ناراحت می کنند به جای آنکه به من کمک کنند.

برایم غالباً اتفاق می افتد که خیلی زود علیه اشخاص خشمگین شوم.

احساس اضطراب می کنم ، مثل اینکه چیزی می خواهم بدون آنکه بدانم چیست.

گاهی از خود می پرسم که آیا اشخاصی که با آنها صحبت می کنم به آنچه می گویم واقعاً علاقمند هستند؟

معمولاً دچار احساس های مبهم و ناراحتی هایی مانند دردهای نامعین، سوء هاضمه، تپش قلب و غیره می شوم.

در موقع صحبت با بعضی اشخاص ، آنقدر ناراحت می شوم که به سختی جرأت حرف زدن دارم.

من بیشتراز اغلب اشخاص ، به هنگام انجام کاری ، نیرومصرف می کنم، چون آن را با ” تمام قوا” انجام می دهم.

همواره به خودمی گویم که حواس پرت نباشم و جزئیات را فراموش نکنم.

هر اندازه موانع، مشکل وناخوشایند باشند من ایستادگی می کنم و هدف های نخستین خود را حفظ می کنم.

من در موقعیت های مشکل ، هیجان زده و سر درگم می شوم.

من گاه به گاه خواب هائی می بینم که خوابم را مختل می کنند.

من همواره به اندازۀکافی نیرو دارم وقتی در مقابل مشکلات قرارمی گیرم.

گاهی خود را مجبور می بینم که چیزها را بدون دلیل موجه، بشمارم.

غالب اشخاص تا حدی روحیه ای عجیب دارند هر چند مایل به پذیرفتن آن نیستند.

وقتی در مقابل دیگران مرتکب اشتباه می شوم می توانم آن را سریعاً فراموش کنم.

من احساس بد خلقی می کنم و نمی خواهم کسی را ببینم: الف-گاهی ب- تقریباً همیشه.

در مقابل بد بیاری ها ، تقریباً به گریه می افتم.

حتی در میان جمع گاهی احساس تنهائی و بی ارزش بر من چیره می شود.

به هنگام شب بیدار می شوم و بدلیل اشتغالات فکری ، به سختی می توانم بخوابم.

مشکلاتی که برایم پیش می آیند هر چه باشند، معمولاً حالم کاملاً خوب است.

گاهی برای چیزهای بسیار کوچک ، احساس گناه یا پشیمانی می کنم.

اعصابم آنقدر تحریک شده است که بعضی صداها مثل صدای در ، به نظرم غیر قابل تحمل می آیند و مرتعشم می کنند.

اگر چیزی به شدت ناراحتم کند ، معمولاً آرامشم را خیلی زود به دست می آورم.

تمایل به لرزیدن و یا عرق کردن دارم وقتی به کار مشکلی فکر می کنم که باید انجام دهم.

معمولاً به سرعت، در عرض چند دقیقه خوابم می برد ، وقتی به رختخواب می روم.

گاهی دچارحالت تنش یا ناآرامی می شوم وقتی به چیزهائی فکر می کنم که اندکی پیش ، فکرم را مشغول کرده وتوجهم را به خود جلب کرده بوده اند.