سفرقهرمانی مردان تست هادس

آنچه در این پست میخوانید

صفات کلیدی
خدای جهان زیرین
خدای دنیای ارواح و مردگان
فرمانروای ناخودآگاه
اعماق دریا و زمین
معناگرا
درون گرا
تودار
دارای تعمق فراوان
بدون عواطف و احساسات
عجیب و غریب
همیشه در سکوت
مزاج خشک و سرد
ناخودآگاه جمعی
فیلسوف
حس بی ارزشی دنیا
افسرده
تنها، منزوی و گوشه گیر
دور از اجتماع
ارتباط با ناشناخته ها و متافیزیک
قدرت شهود اتفاقات قبل از وقوع
سنگدل و بی رحم
عادل و منصف
مهیب، ترسناک و وحشتناك

 

ویژگیهای شخصیتی
هادس خدای مردگان و دنیای زیرین است که هر دو نمادی از ناخودآگاه درون آدمی است. بنابراین بارزترین توصیف در مورد هادس عمق و سردی شخصیت اوست. شاید دردهای درون هادس از عمیق بودنش ناشی می شود. در واقع درک عمیقی از زندگی دارد. بیشتر فلاسفه و عرفا هادس بالایی دارند. نماد هادس غم، غصه، سوگ و تنهایی است. او انزوا طلب و گاهی از دنیا بریده است. فضای هادس بسیار سنگین و پایین است. فضا، تاریک و تیره و خشک و مشخصاً سیاه است.
هادس کهن الگویی است که ممکن است وراثتی نبوده و گاهی پس از یک ضربه روحی به سراغ آدمی بیاید. این افراد بسیار درون گرا و تودار هستند، درک خیلی بالایی دارند، همیشه در سکوت هستند، و از این جهت که هر مساله ای را عمیق می بینند، نگاه عاقل اندر سفیه دارند. زیرا هر بار از دیدن این همه نادانی تعجب می کنند.
مردان هادسی تنهایی را ترجیح می دهند، زیرا برای آنها ارتباط معنایی ندارد و دلیل ارتباطات بیرونی برایشان نامفهوم و غیر قابل تعریف است. از نظر ایشان ارتباطات بیرونی بر اساس نیاز و رفع نیازهای سطح پایین شکل می گیرد که اصالت انسان را معنایی نمی بخشد، عطش سیری ناپذیرشان را برای کشف حقیقت و حل شدن در آن سیراب و رفع نمی نماید و بیشتر باعث شکل گیری و ایجاد یکسری بازیها در بین آدمیان شده که برای خواسته های شخصی و ارضای عقده ها بوده و کاملاً کورکورانه شکل می گیرد و طرفین را در یک تسلسل بیهوده و بی فایده گرفتار می کند که گاهی تا نسل ها به طول می انجامد. برای آنها تمامی ارتباطات، درونی شکل می گیرد و افراد بیرونی را درگیر خود نمی کند. از نظر آنها گفتنی ترین حرف ها ناگفتنی است.
برخی اوقات آنچه و آن که را دوست دارند به درون خود برده و با رویای آن زندگی می کنند. برای بدست آوردن آنچه می خواهند، خود را دربند و درگیر بیرون با قوانین عجیب و دست و پا گیرش نمی کنند، زیرا وابستگی بیرونی برای تکامل برایشان بی معناست و یک نوع ضعف محسوب می شود. بدین صورت آنکَس یا آنچه را که نیاز دارند، هر لحظه که بخواهند برای خود شکل داده و با آن زندگی می کنند.
هادس خیلی ناشناخته است و کسی نیست که فقط هادس داشته باشد، چون در این صورت نمی تواند زندگی روزمره کند و یا تعامل داشته باشد، اگر هم هست هیچکس ازش خبر ندارد، چون تعاملی وجود ندارد.
مرد هادسی از تماس بدنی دوری می کند، زیرا هر تماس، بند بند وجودش را پاره می کند و او را به دنیای فیزیک متصل می نماید و آزارش می دهد. تصور داشتن فیزیک برایش غیر قابل پذیرش است. به خصوص که با آگاهی به آن، خود را از جنس دیگرانی می بیند که او را زیر سؤال می برند و به پوچی می رسانند. باور اینکه مجبور است به زندگی در این قالب فیزیکی تن دهد و تحت چنین پوستی و اسارتی که بوی گوشت لخم آن تا فرسنگ ها ادامه می یابد، زندگی کند، هر لحظه مانند فشار کوهی بر روی سینه، او را بیشتر از پیش فرو می برد. دلیل دیگری که از تماس دوری می کند، آن است که هر آنچه در اطرافش است به دلیل رو به درون بودن او، به تو کشیده شده و وقتی کسی با چنین شدتی و به این پررنگی به او نزدیک می شود، انگار که همه وجود وی در او وارد می شود و از شدت وجودش در خود اذیت می شود. معمولاً این به درون کشیده شدن، از ناحیه سر معده (چاکرای ۳ یا خورشیدی) صورت می پذیرد، انگار که دارند غذا می خورند، منتها بدون گذراندن عمل جویدن و بدون استفاده از آنزیمهای دهان.
مردان هادسی بر اثر پروانه ای جاری در جهان هستی واقف اند و می دانند نشستن ایشان در اینجا نیز بسیار مهم بوده و یکی از علل تعیین کننده حال و آینده است. بنابراین در اعمال خود دقت بسیار کرده و کاری را اضافه تر از آنچه به آن اعتماد دارند، انجام نمی دهند. منتظر نشانه ها می مانند، به ادراک و الهام خود چنگ می زنند و خود را با درنظر گرفتن آنها نگه می دارند تا مبادا تاثیری نابجا از خود به جا گذارند. همین باعث می شود سایرین مردان هادسی را منفعل بدانند و از این همه سکون گلایه کنند و مردان هادسی نیز از این همه حرکت و تلاشهای مذبوحانه مردمان تعجب می کنند.
بعضاً در صورت حضور در جمعی و یا حتی برای پیگیری امور روزمره زندگی در اماکن و معابر عمومی، دیده نمی شوند و به چشم نمی آیند و حتی دیگران از آنها دوری می گزینند و راه خود را از اطرافشان دور می کنند.
به دلیل انتخاب سکوت و عدم همراهی در مکالمه ها، اطرافیان و حتی خانواده شان شناختی از ایشان ندارند و برخی اوقات بارفتارهای بی جا و بی ربط شان نسبت به آنها و حوزه اطرافشان، ایشان را دچار شگفتی و تعجب می کنند زیرا همانگونه که بر دیگران و اوضاع و احوال موجود آگاهی و شناخت کامل دارند طبق پیش فرض معمولاً دیگران را نیز با اندکی تفاوت چنین می پندارند و چنین عدم شناخت و تفاوت آشکاری برایشان قابل فهم و هضم نمی باشد و خود را بسیار دور و جدا از آنان و از طبقه ای دیگر می بینند.
از کشتن انسانها لذت می برند، زیرا لحظه خروج روح از بدن به زیبایی همان لحظه دمیدن روح در جسم است. سرشان معمولا پایین است، انگار در این دنیا نیستند ولی از همه بیشتر می فهمند چه دارد می گذرد.
خود را فرمانروایی می دانند که در بین آدمیان جایی ندارند و آن گونه که شایسته است با ایشان رفتار نمی شود و دخمه ای را برای خود درنظر می گیرند که از آنچه آدمیان مجلل و شاهانه می نامند خالی است، زیرا از نظر آنها، آدمیان قدرت تشخیص درستی ندارند و این دخمه، از آن کاخ پادشاهی که آنها مجلل می پندارند مجلل تر است.
هاله هایشان مانند سیاهچاله ها می مانند و همه چیز را به درون خود می کشند، هر آنچه را که به زندگی و روح زندگی مربوط می شود و در اصل آنیما را یعنی زن و زندگی را می بلعد و فضا را خشک می کند. همانطور که پرسفون را در اسطوره که نماد آنیماست می دزدد و در پی نبود او، قحطی می آید.
گاهی آنقدر از آدمیان نا امید می شوند که رو از آنان برمی گیرند و به دخمه مجلل و پادشاهی خودشان می روند که در آنجا حداقل از اینهمه هیجان و شور بی خودی زندگان احمق به دور باشند و بتوانند کاملاً به خود و به دنیای خود بپردازند، خود را با شستشو دادن در حقیقت پاک ساخته و از سیاهی دنیا منزه و پاک می گردانند و به اصالت سیاهی، آنجا که کسی حق نفس کشیدن ندارد، قدم می گذارند و به امور خود می پردازند. در آنجاست که افکارشان شروع می شود و به عمق پناه می برند و به امید رسیدن به آن نور واقعی و آگاهی مطلق پیشتر می روند و گره از آنچه دنیا بر ایشان می نهد که چشمانشان را ضعیف و کم سو می گرداند باز کرده و تا آنجا که بتوانند می روند و می بینند و یا می فهمند. هر بار نیز به گوشه ای دیگر از حقیقت وجودشان دست می یابند و از آنجا که طبیعتاً زنده هستند، دوباره پس از یک سفر دور و دراز و ارزشمند با هدایای فراوان برمی گردند و برای امور روزانه به بیرون می روند، (این زمان از نظر انسانها ممکن است طولانی به نظر بیاید، انگار یک هفته و یا یک ماه و حتی سه ماه و یا حتی بیشتر) این پروسه برای ایشان مانند یک مرگ و زندگی دیگر می ماند، انگار که یکبار می میرند و همه چیز را در آن سطح قبلی می فهمند و دوباره با سؤال و نگرشی دیگر برمی گردند و از نظرشان عجیب است که انسانها هیچ فرقی نکرده اند هنوز همسایه شان بابت قبض آب و برق بی وقفه و یک نفس غر می زند، هنوز هوا کثیف است و ….
هادس برخلاف ظاهر، ارتباط عاطفی عمیقی با اطرافیانش برقرار می کند و شدیدا دلبسته ی آنان می شود. در اسطوره نیز آمده است که هادس عاشق پرسفون می شود و او را به دنیای زیرین می برد. نمی دانم دلبستگی است یا یک وابستگی شدید به موجودی دوست داشتنی و ساده دل همچون پرسفون، هادس را وادار به ربودن او کرده است. تصور کنید یک مرد سرد، عبوس و غمگین یک عروسک داشته باشد. همان داستان دیو و دلبر است. جالب است که پرسفون با وجودی که ربوده می شود و در یک دخمه تاریک در دنیای زیرین محصور می گردد، ولی عاشق زندانبانش(هادس) می گردد. این نشان دهنده این است که هادس برخلاف سردی و غمگینی، دلی رئوف دارد و توان ارتباطی خوب با زنان دارد. هادس با وجود علاقه ای که به همسرش دارد ولی قدرت انتقال احساسات و عواطف را ندارد. فقط یک زن پرسفونی ساده انگار و سرخوش می تواند این احساسات را کشف کند و با او کنار بیاید.
آنچه جالب است این است که هادس اصالتاً می تواند تمام نظرات سیاه و مربوط به دنیای زیرین زئوس را داشته باشد، در صورتیکه به عنوان خدایی جداگانه فرض شده است. برخی اوقات او را زئوس مردگان می نامند.
البته جامعه زئوسی – آپولویی هم افراد هادس تایپ را به دلیل انفعال و بی عملی شان نمی پذیرد و معمولا شیفتهای هادسی شان را با نام افسردگی که به عنوان یک بیماری روحی روانی است می شناسند.
در بین ایزد بانوان، آفرودیت تقریباً با این دنیا غریبه است.
هادس، آرک تایپ انزوا و گوشه نشینی است که به آنچه در دنیا می گذرد اهمیت نمی دهد. او مانند سایه زندگی می کند و نامرئی است. بخش گمشده افرادی است که به فرصت های درون گرا بودن و امکانات این آرک تایپ ارزشی نمی دهند.
به دو دلیل افراد از دنیای هادس واهمه دارند. یک دلیل این است که در هادس همه نقاب ها کنار رفته و فرد می تواند خود واقعی اش را با تمام زیبایی ها و زشتی ها ببیند، که این می تواند تلخ و پذیرش آن سنگین باشد. به خصوص که خیلی از افراد برای فرار از خود در زندگی حاضرند هر کاری بکنند، مثلا بی وقفه کار کنند، درس بخوانند و یا در ارتباطات بی انتها خود را غرق کنند.
دلیل دیگری که افراد علاقه ای به شناخت این حوزه ندارند، ناشناخته بودن آن است. به خصوص که افراد هادس تایپ درونگرا هستند و خیلی کم از تجربیاتشان برای دیگران حرف می زنند.
هر فردی در بحرانهای عمیق زندگی اش به اندازه یک نیم نگاهی با این حوزه آشنا می شود. مانند زمان فقدان عزیزانش، زمان ابتلا به مریضی های صعب الاعلاج یا از دست دادن اعضا، گذر عمر و نزدیک شدن به زمان مرگ. هادس در واقع آن بخشی از هر فرد است که در از دست دادن ها، در افسردگی ها، در نابودی آمال و آرزوها و ناکامی ها بروز می یابد. آن چیزی که هرکس از هادس در زندگی روزمره تجربه می کند، مسلما به این سنگینی و با این غلظت نیست.

 

اسطوره هادس
هادس، نام فرمانروای مردگان و دنیای زیرین و همچنین نام خود دنیای زیرین است. به همین دلیل دو کهن الگو به نام های هادس وجود دارد، یکی کهن الگوی شخصیتی به نام هادس و دیگری کهن الگوی قلمروی به این نام. او در جهان زیرین، در قلمرو مرگ حکومت می کرد. رومیان او را با نام پلوتو می شناسند.
در اسطوره یونانی، هادس دومین فرزند کرونوس و هرا و برادر بزرگتر زئوس و پوزیدون، پس از تولد توسط پدرش کرونوس بلعیده شد، زیرا کرونوس می ترسید پسرش او را از اریکه قدرت پایین بیندازد. بعدها به همراه سایر خواهران و برادرانش، توسط زئوس نجات می یابد. سپس زئوس، پوزیدون و هادس متحد شده و پدرشان را شکست می دهند. پس از آن قرعه کشی کرده و جهان را بین خود تقسیم می کنند که سهم هادس از این تقسیم بندی، بدترین سهم یعنی دنیای زیرین بود.
هادس فرزندی نداشت. او بیشتر زندگیش را در دنیای زیرین و به شکل نامرئی گذراند و به ندرت قلمرو سرد و نمناک و تاریک خود را ترک می کرد و به المپ یا به سطح زمین می آمد. هادس در تمام زندگی خود دو بار از دنیای زیرین خارج شده است. یک بار زمانی که زخمی شده بود و مجبور شد برای درمان به المپ برود و مرتبه دوم هنگامی بود که می خواست پرسفون را برباید. هادس ثروت بی شماری داشت، اما منزوی و گوشه گیر بود.
هادس به دلیل شخصیت سیاه، تاریک، مجهول و ناشناخته ای که داشت، محبوب خدایان و انسانها نبود. او خدایی سنگدل و بی رحم، سختگیر و غیرقابل انعطاف و در عین حال رعایت کننده مساوات بود و همه را به طور یکسان درنظر گرفته و با آنها رفتار می نمود. از آنجایی که رعایای هادس را مردگان تشکیل می دادند، او به کسانی که موجب افزایش جمعیت سرزمینش می شدند بسیار علاقه داشت. او اجازه ورود روح های جدید به دنیای مردگان را می داد، اما به هیچ کس اجازه خروج نمی داد. هادس به دقت از آنهایی که به حوزه و قلمرو وی وارد می شدند، محافظت می کرد و تلاش آنها برای فرار از مرگ، بیهوده و واهی بود، زیرا تنها مردگان می توانند وارد قلمرو شوند که هیچگاه برنمی گردند.
هادس شبح مانند بود، شبیه سایه می نمود و یونانیان ترجیح می دادند که در مورد وی خیلی صحبت نکنند. هادس هم مانند زئوس و پوزیدون به شکل مردی بالغ با ریشی بلند تصویر شده است. معمولاً به صورت مردی ریشو با لبانی مهر و موم شده و بسته، خشک و تاریک و بی رحم و سختگیر، با دستانی که از شانه سیاه است، با تاجی بافته شده بر سر و یک کلید و عصای سلطنتی در دست تصویر شده است. او بر روی تختی ساخته شده از درخت آبنوس می نشست و یک عصای سلطنتی و یا بوق و کرنای فراوانی را با خود حمل می کرد. او همچنین دارای یک کلاه بود که می توانست به وسیلهٔ آن نامرئی شود. اسبهایی سیاه داشت و یک سگ سه سر که نگهبان در ورودی دنیای زیر زمین بود و در پایین تخت هادس می نشست. او وقتی برای آمدن به جهان بالا، جهان زیرین را ترک می کرد، کلاه نامرئی را بر سر می گذاشت.
اگرچه یونانیان باستان هادس را خدایی بی رحم، سرد، خشمگین، وهم آلود و هراس انگیز می دانسته اند، هرگز او را پلید و اهریمن صفت به شمار نیاورده اند. از او به خاطر مرگ می ترسیده اند و به خاطر معادن و گیاهان که از جهان زیر زمین به دست می آیند، به او احترام می گذاشتند. جهان زیر زمین را شاخ فراوانی نیز لقب داده اند. هادس به دلیل حکومت بر جهان زیر زمین، هم صاحب معادن زیرزمینی بود و هم خدای ثروت به شمار می رفت. هنگام تجسم هادس به عنوان فروانروای ثروت، او را با یک شاخ بز نیز تصویر کرده اند.

 

کهن الگوی هادس
کهن الگوی منزوی: هادس به ندرت از دنیای زیرین خارج می شده و به همین دلیل نمی دانست در کوه المپ و دنیای بالا چه اتفاقاتی رخ می دهد. انسانی که به دور از اجتماع زندگی می کند و نمی داند چه اتفاقاتی دارد می افتد و برایش آنچه رخ می دهد اهمیت ندارد، زندگی ای مانند هادس در پیش گرفته است. او ممکن است آنچه برایش در این دنیا ارزش و معنا داشته است را از دست داده باشد. به همین دلیل دیگر علاقه ای به دنیا ندارد و شاید دچار افسردگی هم باشد.
اگر مرد هادسی از ثروت کافی برخوردار نباشد و خانواده ای نداشته باشد، در دوردستها و به دور از بقیه اجتماع زندگی می کند و می خواهد نامرئی بماند.
ولی اگر او نیازهای اولیه زندگیش را به سادگی تامین کند، از زندگی راضی است. او دوست دارد تنها باشد و کسی با او کاری نداشته باشد.
کهن الگوی ثروت: وجود هادس به عنوان بخشی از ماهیت انسان می تواند او را غنی تر کند. هادس خلوت گزین می تواند منبع خلاقیت باشد. این خلاقیت در هنر خود را نشان می دهد. هادس همچنین بخشی از روان آدمی است که می تواند واکنش او نسبت به دیگران و اتفاقهای مختلف را شکل دهد.
مشاور خوب: نام دیگر هادس، مشاور خوب است. هادس ندایی درونی است که به ما در انتخاب و واکنش نسبت به دیگران یا موقعیتهای مختلف کمک می کند.
هادس نامرئی، نقابی ناقص: هادس حتی زمانی که از دنیای زیرین بیرون می آید، با استفاده از کلاهی که او را نامرئی می کند، از دیده ها پنهان می شود. هادس نقابی به چهره ندارد. هنگامی که این کهن الگو در کسی بیدار می شود، دیگر به شکل قبل در اجتماع فعالیت نمی کند و دیگران در حضور او احساس راحتی ندارند.
فرمانروای دنیای زیرین: هادس زئوس دنیای زیرین است. با وجود اینکه هادس فرزندی نداشت، همانند زئوس و پوزیدون شخصیتی پدرسالار دارد.
کهن الگوی آدم ربا: زئوس ستون جامعه ای است که در آن اقتدار دارد، در حالی که هادس می تواند سایه همین فرمانروای با اقتدار باشد. هادس سایه کهن الگوی پدر به حساب می آید.
آدم ربای عاشق: هادس آدم ربا می تواند کاملا نامرئی باشد. برای پرورش عشقهای نامرئی باید این ظرفیت در فرد وجود داشته باشد. آدم ربایی هادس باعث شد همسر مورد علاقه اش نیز به دنیای او وارد شود و ارتباط خود را با اجتماع از دست بدهد.

 

والدین
پسران هادسی به هیچ وجه در قالبی که پدر و مادر انتظار دارند، جای نمی گیرند و سوءتفاهم های زیادی میان آنها رخ می دهد. شخصیت هادس به نوعی دچار توهمهای اوتیستی می شود. او از تنها بودن لذت می برد یا دوستی خیالی برای خود پیدا می کند. هنگامی که پدر و مادر این پسرها به فردیت و تنهایی آنها احترام می گذارند، عملکرد خوب و قابل قبولی دارند. با حمایت محبت آمیز، چنین کودکی می تواند احساس امنیت کند. اما در صورتی که مورد تمسخر قرار بگیرد، هرگز این احساس امنیت در او ایجاد نمی شود.
اگر چنین کودکی مورد محبت واقع شود و به او فضای کافی داده شود، به روابط خود اعتماد خواهد کرد. به هر حال چنین کودکی مثل دیگران عادی و معمولی نیست و به توجهی ویژه نیاز دارد.

 

دوران کودکی
کودک درونگرای هادسی خیلی روی دیگران تاثیر نمی گذارد. نامرئی بودن او از همان دوران کودکی مشهود است. او خیلی علاقه ندارد که مثل برادرانش به قله های پیشرفت صعود کند. معمولا او را با رفتارهای عجیب و غریبی که دارد، می شناسند. در هر حال ترجیح می دهد در دنیای درون خود باقی بماند تا این که با یک فرد تازه آشنا شود. در کودکی به نظر خجالتی می آیند و هنگامی که بزرگ می شوند افرادی جدی و ساکت هستند. این کودکان معمولا اعتماد به نفس کافی ندارند و نسبت به خودشان احساس منفی دارند.

 

دوران بلوغ
بلوغ برای پسر هادسی دورانی سخت و پر تنش است، چرا که در این دوره باید خود را کاملا با دنیای اطراف هماهنگ کند. به هیچ وجه با مد روز و لباس پوشیدن مطابق آن سازگاری ندارد. در این سن و سال او ممکن است یک یا دو دوست داشته باشد که همان تعداد برایش کافی است. در دوران بلوغ و نوجوانی عمیقاً به سمت چرایی زندگی کشیده می شوند و بسیار فلسفی هستند. زندگی روزمره را به دلیل توجه به بعد چرایی زندگی، بدین گونه معمول و مرسوم در جامعه که گم شده و غرق شده در روزمرگی و یکنواختی و اسارت عادتهاست نمی پذیرند و وارد این بازی های به ظاهر سطحی و دروغین و ساختگی نمی شوند. برای ادامه زندگی به دلیل عمق شان به دلایل اساسی تری نیاز دارند. خیلی از آنها اشتراکی بین خود و زندگان نمی یابند و به دلیل قانع نشدن و سنگینی بار و مسوؤلیت نفس کشیدن به زندگی خود خاتمه می دهند.

 

دوران تحصیل
برای پسر هادسی تحصیلات و رفتن به دانشگاه نیاز به پرورش و تربیت کهن الگوهای دیگری دارد. تحصیل در دانشگاه نیاز به منطق آپولویی دارد و حرف زدن و نوشتن ویژگیهای هرمس است. این دو کهن الگو می توانند به او کمک کنند بیشتر برون گرا باشد.

 

شغل و حرفه
کهن الگوی هادس، کهن الگویی است که در آن نقابی وجود ندارد و به همین دلیل ارتباط با دیگران برای فرد هادسی سخت است. او ممکن است وارد شغلی شود که موفقیت آمیز است، اما همواره این خطر وجود دارد که این شغل و این نوع زندگی معنای خود را برای او از دست بدهد.
اگر مرد هادسی کهن الگوی هرمس را در وجود خود بیدار کرده باشد، می تواند از عمق دنیای درونی به دنیای بیرون سفر کند. پرورش این کهن الگوها در مشاغلی مانند فیلم سازی، روانشناسی، ادبیات و الهیات به او کمک می کند. در این نوع کارها فرد هادسی احساس می کند شغلش را دوست دارد.

 

رابطه با مردان
مرد هادسی نمی داند که چگونه از همراهی با دوستان مرد لذت ببرد. او به تنهایی زندگی می کند و در این دنیا کسی را ندارد. چیزی در او وجود دارد که باعث می شود مردان دیگر به او نزدیک نشوند و او را در جمعشان راه ندهند. بنابراین او را به همین شکل رها می کنند. البته در درون او چیزهایی وجود دارد که به او اقتدار می دهد. او با دیگران متفاوت است، با این حال هرگز قربانی نمی شود. دوستان کمی که در زندگی دارد ممکن است به قلمروش وارد شوند و با او درباره نوع درکی که دارد بحث کنند.

 

رابطه با زنان
مرد هادسی با اینکه فردی است نامرئی، ممکن است برای خانمها جذاب باشد. البته او راه و رسم آشنایی را نمی داند و در این مورد تجربه ای ندارد. معمولا تصوری از زنی کامل دارد که در دنیای واقعی وجود ندارد. مردان هادسی اگر زنی را پیدا کنند که با دنیای درون آشنا باشد، می توانند رابطه ای عمیق با او داشته باشند.
ارتباط با جنس مخالف، برایشان مفهوم خاصی ندارد، زیرا از نظر ایشان حضور فیزیکی در کنار فردی از جنس مخالف لزومی ندارد، وقتی که می توانند در ذهن و تصوراتشان بهترین ارتباطات را با بهترین شخصی که در لحظه طالب وجود او هستند، برقرار کنند.
مرد هادسی همان است که سالها در تعقیب یک دختر است ولی جرات ابراز احساسات را ندارد. آخر سر هم یا با شنیدن خبر ازدواج آن دختر بر غم و اندوهش اضافه می شود و یا هزار و یک نفر را واسطه ازدواجش می کند تا در فرآیند آرس گونه یا هرمس گونه ی آشنایی با دختر قرار نگیرد. کمتر دیده می شود اینگونه آدمها با دوستی، زندگی مشترکشان را شروع کنند. با این همه، درون گرایی ممکن است باعث شود این افراد زندگی ای تنها و بدون ارتباط با زن داشته باشند.

 

ازدواج
اگر هادس زنی را پیدا کند که دوستش داشته باشد و آن زن نیز او را دوست داشته باشد، حتما ازدواج می کند. همانند زئوس و پوزیدون، هادسی ها هم دوست دارند تشکیل خانواده دهند و نظم و ثبات را در زندگی خانوادگی برقرار کنند. ازدواج جزئی مهم در زندگی آنهاست. بدون ازدواج، هادسی ها کاملا تنها و بی کس باقی می مانند. همراه با زن و فرزند، آنها می توانند احساس کنند که بخشی از یک خانواده هستند.
اگر مردان هادسی از خانواده ای پدرسالار باشند، دیگران در سنین جوانی زنی مناسب را برای آنها پیدا می کنند. در این حالت زنی برای آنها ربوده می شود که ممکن است خیلی از این ازدواج راضی نباشد.
ازدواج می تواند مردان هادسی را از انزوا و گوشه گیری بیرون بیاورد و آنها را وارد مشارکت های خانوادگی و اجتماعی نماید. مردان هادس بدلیل تکیه زیاد بر روی اعتقادات عمیق خود، به زنان برای تغییر کردن، فشار وارد می کنند.
روابط مردان هادسی با زنان پیچیده و متفاوت است. می توانند به سادگی تارک دنیا شوند. ولی اگر به زنی علاقه مند باشند، این علاقه نیز می تواند در آنها شدید باشد. آنها همسرانشان را بدون قید و شرط دوست دارند آنها نیازهای همسرشان را در نظر گرفته و در تمام مراحل تغییر کردن، در میان دردهای روانی همسر، او را مورد توجه و حمایت خود قرار می دهند
هنگام روابط نزدیک، آنها ظرفیت دارند به حالت دیونوسوسی که با شادی فراوان همراه است، وارد شوند. مردان هادس می توانند عمیقاً عاشق زنان شوند، متعهد باشند و روابط صادقانه و وفادارانه ای داشته باشند.

 

فرزندان
او پدری غمگین خواهد بود که ویژگیهای پدر سالارانه دارد و به نظم و ترتیب اهمیت زیادی می دهد، احساسات خود را بروز نمی دهد و نمی تواند فرزندانش را طوری تربیت کند که در این دنیا موفق باشند. او ممکن است بتواند غنای زندگی را با فرزندانش تقسیم کند و به آنها برای پیشرفت در دنیای تجسم و تخیل کمک کند. هنگامی که فرزندان او کم سن و سال هستند برای انها کتاب های مصور می خرد و می خواند و در سنین بالاتر برای آنها درباره ی تجسم های خود صحبت می کند. فرزندان برون گرا معمولا نمی توانند رابطه ی خوبی با پدر هادسی داشته باشند.

 

میانسالی
میانسالی مردان هادسی می تواند با هم متفاوت باشد. زندگی او بیش از سایر کهن الگوها وابسته به محیط اطرافش و رشد سایر کهن الگوها در اوست. مرد هادسی خالص در تنهایی زندگی خواهد کرد و توانایی ارتباط برقرار کردن با دنیای اطراف را ندارد. مردانی که کهن الگوی هادس در آنها فعال نیست، هرگز با دنیای درونی خود آشنایی ندارند.

 

کهنسالی
الگوی هادس در صورتی که تا میانسالی ادامه داشته باشد، تا پایان عمر همراه آنها خواهد بود. آشنایی با دنیای درون، دنیای رویاها و ارتباط با ناخودآگاه جمعی معمولا باعث می شود این افراد از مرگ هراس نداشته باشند.
هنگامی که انسان مرگی تدریجی دارد، در دوره تدریجی مرگ، ارتباطش را آرام آرام با دنیای اطراف از دست می دهد. هادس ها آهسته آهسته روابط خود را با مردم، اشیاء و آنچه مورد علاقه آنهاست کمرنگ می کنند و به دنیای درون سفر می کنند. به این ترتیب آنها از دنیای بیرون بریده و در دنیای درون، احساس آرامش و راحتی می کنند. احتمالا همین حالت برای کسانی که به آلزایمر شدید مبتلا هستند یا کسانی که به کما فرو رفته اند هم پیش می آید. همان طور که توسط بسیاری از افراد در حال مرگ گزارش شده است، آنها حتی سایه هایی را از کسانی می بینند که پیش از ایشان از دنیا رفته اند.

 

نمونه هایی از کهن الگوی هادس
داستانهای مصطفی مستور با نگاه هادسی نوشته می شود. استخوانهای خوک و دستهای جذامی، چند روایت معتبر که البته گاهی دیونوسوس هم در آن دیده می شود.
صادق هدایت هم این آرک تایپ را دارد، شخصیت راوی در بوف کور در واقع هادس است!
هنرمندانی که در افسردگیهایشان به آفرینش هنری دست زده اند، مثل ونسان ونگوگ و موتزارت.

 

مشکلات روانی
مشکلاتی است که به درون گرایی و درک خیالی مربوط می شود.
نقاب، مرد نامرئی: مرد هادسی معمولا در دنیای درون خود سیر می کند و حتی اگر در جمع باشد، فردی گوشه گیر است. او یاد گرفته است که ساکت باشد و طوری رفتار کند که کمترین توجه را به خود جلب کند.
شخصیت تنها: مرد هادسی تمایل دارد تنها باشد. اگر دنیای اطراف طوری باشد که احساس بی اعتمادی را در او زنده کند، به سادگی به درون می رود. او در برقراری ارتباط با دیگران ضعیف است. دیگران به سادگی به او اجازه می دهند تنها باشد، چون با آنها صحبت نمی کند یا اگر سخنی بگوید، پیامش “تنهایم بگذارید” است.
عقده ی حقارت: هادس در دنیای صنعتی و پدر سالارانه ی غرب به حقارت کشیده شده است. در این دنیا برای پیشرفت، رقابت برای رسیدن به موفقیت و کسب شهرت، پاداش و سودی در نظر گرفته شده است. به همین دلیل هادس در این دنیا از احساس حقارت و کمی اعتماد به نفس رنج می برد، چون با استانداردهای این دنیا هرگز سازگاری ندارد.
افسردگی، خشکی احساس ها: هادس از دنیای احساس ها بریده شده است. دنیای درونی هادس به نیمکره ی راست مغز مربوط می شود که معمولا حالتی بدبینانه نسبت به همه چیز دارد.
تحریف واقعیت: هنگامی که تنهایی و بی اعتمادی غالب می شود، درک عینی دچار تحریف خواهد شد و دیگر تصویری واقعی از آنچه وجود دارد را در اختیار ما قرار نمی دهد.
اختلال در خواب در قلمرو سایه ها: فرد بالغی که از اختلال خواب آلودگی رنج می برد متوجه می شود که خواب به زندگی آگاهانه اش وارد شده است.

 

مشکلات روانی اطرافیان
مشکلاتی که فرد هادسی برای دیگران ایجاد می کند این است که او در دنیای درونی زندگی می کند و آنها در دنیایی دیگر هستند. اطرافیان از او می خواهند که دست کم بخشی از انرژی خود را صرف آنها و روابطشان کند و برایشان توضیح دهد در دنیای درونی او چه اتفاقاتی رخ می دهد. برای فرد برون گرا، دوست داشتن کسی با تمایلات خلوت گزینی سخت است.
راههای رشد
مرد هادسی که بیشتر در دنیای درون زندگی می کند، به شکل اگاهانه نقابی برای خود می سازد و در دنیای بیرون آن را روی چهره اش قرار می دهد. مرد هادسی باید به گونه ای سخن بگوید و رفتار کند که باعث تعجب دیگران نشود. مرد هادسی باید تلاش کند در دنیای بیرون هم دیده شود و قابل دسترس باشد. واکنش نشان دادن: اگر مرد هادسی بتواند زنی مناسب را پیدا کند، امور دنیای بیرون را به این زن می سپارد. پرسفون می تواند شخصیتی واقعی یا آنیمای درون مرد هادسی باشد. آنیما جنبه ی زنانه ی وجود مردان است که نرم، لطیف و بااحساس است. بیدار کردن هرمس: هرمس می تواند کاری کند که دنیای هادس برای دیگران قابل درک باشد. اگر مرد هادسی با مطالعه درباره روان شناسی مکتب یونگ یا شاعرانی مثل تی اس الیوت غنای تجربیات درونی خود را حس کند، هرمس در وجودش فعال و بیدار شده است.
بیدار کردن کهن الگوهای دیگر، ورود به دنیای بیرون: سال های سال تحصیل و کسب علم، ویژگیهای آپولو را در او متجلی می کند. ویژگیهای آپولو عبارت است از درک خطی زمان، برنامه ریزی، علمی فکر کردن و توضیح منطقی علت و معلول. صحبت کردن درباره ی ایده هایی که در ذهن وجود دارد نیز از ویژگیهای کهن الگوی هرمس است. مرد هادسی می تواند ارتباط با دیگران را شروع کند و در گام اول فقط به دیگران گوش کند.

 

تمرینات عملی برای رشد کهن الگوی هادس
به عمق و معنا فکر کن. هر اتفاقی می افتد، سعی کن بفهمی چرا. چرایی آن مطلب را در عمیق ترین لایه های آن بررسی کن.
به بی ارزشی تعاملات اجتماعی و آنچه در اجتماع ارزش خوانده می شود فکر کن و به بی ارزشی این گونه قراردادهای اجتماعی بنگر و بررسی کن.
ارزشها و ضد ارزشهایت را بازنگری کن، خصوصیات و رفتارهایت را که از نظر جامعه ارزش و یا ضد ارزش است بررسی کن.
تا جایی که می توانی کمتر صحبت کن و به بی ارزش بودن کلمات و عبارات روزمره ای که بارها و بارها به کار می بریم، فکر کن. و در نظر بگیر که کلمات پرمحتوا چه کلماتی است و تعداد آنها چقدر است و فقط همانها را به کار ببر.
در برقراری ارتباط با اطرافیانت، غریزی، عاطفی، احساسی، ذهنی و منطقی نباش و فقط بر مبنای انسانیت و محتوای انسانی با آنها ارتباط برقرار کن.
به غرایزت مثل خوردن، خوابیدن، شهوت و … فقط در حد رفع نیاز و زنده ماندن رسیدگی کن.
احساسات خود در مورد مرگ، مردن و حتی شغل غسالی و شستن مرده ها را مرور کن و بدان مرگ پایان کبوتر نیست.
هنگامی که مرده ای را می بینی، خودت را جای آن بگذار و حس و حال خود را بررسی کن.

Related posts

Don't miss reading these posts!

Comments

Share your comments with us

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *